ثنا

ثنا جان تا این لحظه 11 سال و 9 ماه و 21 روز سن دارد

()()()()()

سلام بهمه ی دوستای من و ثنا...

امیدوارم ک خوب و خوش باشید...

شرمنده ک فاصله بین پست هام طولانیه...

این روزا ثنا فوق العاده شیطون و البته بهانه گیر شده و اکثر کلمات رو دست و پاشکسته بیان میکنه.

اینم ی سری از عکسای ثنا>>>>

چند روز پیش ما و امیرعلی اینا همه رفتیم خونه وجیهه(دخترخاله من) و حسابی بچه ها باهم بازی کردن.

اینم ی دونه عکس ثنا و امیرعلی.امیرعباس هم نیومد عکس بگیره از بس مشغول بازی بود.

 


          *ثنا اماده ی مدرسه رفتن*

  این روزا ثنا هم حال و هوای مدرسه رو داره فکر کنم.

مامانش براش ی کوله خریده و همش کول میکنه و ب مامانش میگه دفتر.عزیزخاله میخاد بره مدرسه.مامانش بهش میگه میخای کجا بری؟؟میگه"مدرسه؛نی نی؛بازی"

اینجا هم ک ثنا غرق در فیلم تماشا کردن هستش ب طوری ک بعضی از شخصیت های فیلم ها رو میشناسه و اسمش هاشون رو میگه!!!!!

 


اینجا هم ثنا در انتظار اومدن مامانی همراه با بستنی!!!!

 

             


تاریخ : 25 شهریور 1393 - 23:06 | توسط : حانیه-خاله ثنا | بازدید : 1994 | موضوع : وبلاگ | 4 نظر

؟!؟!؟!؟

 

پنجم شهریور تولد مامان ثنا بود ک خودمون ی تولد 6نفره گرفتیم و ثنا میگف"عسک"و مجبورمون کرد عکس بگیریم.اینا دوتا از عکسا!


 

 

شب جمعه رفته بودیم باغ و کلی مهمون داشتیم بعد از رفتن مهمونا ثنا خانوم امر فرمودن طوطو بیارید و باباحاجی هم رفت و این خروس خوشگله منو براش اورد وثنا کلی باهاش بازی کرد و وقتی خروسه رفت گریه کرد ک چرا رفته!!!!

 


 

اینم چند شب پیش ک رفته بودیم فین جاتون خالی و ثنا کلی بازی کرد و اینجاهم با بابایاسرش داره ماشین سواری میکنه...

ثنا و تخت فنر!!!!


تاریخ : 16 شهریور 1393 - 21:08 | توسط : حانیه-خاله ثنا | بازدید : 2347 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

شمال...

سلام ب همه ی دوستای نی نی پیچیمون.

امیدورام ک خوب باشید.

همونطوری ک میدونید ما هفته پیش جاتون خالی رفتیم شمال.ثنا هم توی دریا و...کلی کیف کرد و اصلا نمیخاست ک برگرده.

توی این چند روزی ک نبودم واقعا دلم براتون تنگشده بود.

اینم ی سری از عکسای ثناخانومی.

طلوع افتاب توی اتوبان کاشان-قم


اینم عکس ثنا در حالی ک عینکش رو برعکس زده و ما در تعمیرگاه مجتمع تفریحی-توریستی مهتاب.

 


جای همگی خالی ما عصر رسیدیم نمک آبرود و رفتیم تله کابین.اینم عکس ثنا توی کابین.همش میگف عباسی و فکر میکرد تابه!

 


 


اینم عکس ثنا با باباحاجی(بابای من) اون بالابالاها.وقتی از تله کابین اومدیم بیرون کلی از ی کوه رفتیم بالا و اینجا داریم خستگی مون رو درمیکنیم!!

راسی یادم رفت اینو بگم ک تو علاقه ی خاصی داری ب باباحاجی و باباحاجی گفتن از زبونت میریزه و ی جورایی خودتو لوس میکنی و باباحاجیـــــــم ک دیگه نگو عاشقــــــته.

اوایل من خیلی حساس بودم روی این علاقه باباحاجی ب تو و یجورایی برای منی ک ته تقاری بودم و عزیزباباسخت بود ولی عادت کردم!!!

 


اینم همون بالای کوهیم و ثنا داره بستنی میخوره!

 


اینم شب اول مسافرتمون تو وبابایاسرجونت ک بهش میگی"بابا یا"توی ماشینید.

 


اینم روز دوم مسافرتمون ینی روز اولی ک رسیدیم ب پلاژ بیمه ایران ک بابا حاجی از قبل رزرو کرده بود و اونجا پارک داشت و تودوسداشتی همش توی پارک باشی و همیشه با گریه برمیگشتی...

 


اینم روز اولی ک میخاسیم بریم ساحل و تو خانوم کوچولو کمک میکنی و حصیر رو میاری.


اولین غروب.

 


ایتم قهوه خونس ک ثنا ذوق کرده.

 


 


ثنا و شیطونی هاش.

 


اینم ی درخت خوشگل ک من عاشقش شدمممممممم

 


 



ثناخانوم با عینک بنده.

 


ثنا با کلاه و عینک بنده!!!خخخ



اولین آب تنی ثنا ب همراه باباش.

 


 


 


ی روز ک ماداشتیم قلیون میکشیدم ثنا گف منم میخام یادش دادیم ک بکشه و خیلی دوس داشت و خیلی ماهرانه میکشدید.خخخ

 


 


اینم ی دونه عکس ثنا ک تونستم توی قایق ازش بگیرم.

ثناخیلی میترسید و همش ب مامانش میگف:مامان ترس

 


اب بازی با شلوار!!!!

 


 


 


تاب بازی.

 


 


 


اخرین صبحونمون در پلاژ

 


 


 


 


 



تاریخ : 02 شهریور 1393 - 06:00 | توسط : حانیه-خاله ثنا | بازدید : 2614 | موضوع : وبلاگ | 10 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی