باغ و بازی
چن روز پیش رفتیم باغ باباحاجی و کلی بازی کردی و منم همش میخاستم ازت عکس بگیرم و تو نق میزدی ولی بالاخره چنتا ازت گرفتمممممم
!!!!!
خاله جون ی مدته دیگه اکثر کلمه های ساده رو میتونی بگی.وقتی که گازت میگیرم میگی"دررررررد".وقتی ک صورتت رو می شوریم بعد خودت مسح پاهات رو میکشی و میخای نمازبخونی.وقتی ک میری روی تخت خواب میخوابی میگی"تو"یعنی پتو!!!وقتی که میای توی اتاق من میگی درس و بعد ی کتاب و خودکار دست میگیری و مثلا میخای بگی منم دارم درس میخونم و هزارن کار دیگه ک الان یادم نیست.
قربونت برم بدون خیلی دوست دارم.تو الان نمیتونی درک کنی ولی میخام همیشه سالم و شاد باشی.
سفره امام حسن(ع)
عزیزم وقتی ک مامانت تورو باردار بوده مامانی نذر کرده که اگه ب سلامتی ب دنیا بیای سفره امام حسن پهن کنه.3 روز پیش نذرش رو ادا کرد و سفره رو توی یکی از مساجد پهن کردیم. تو همش بازی میکردی و نمیزاستی که ازت عکس بگیرم ولی بالاخره در دقیقه های اخر یکی ازت انداختم ولی موها و لباسات دیگه مناسن نیست!!!
جای همه دوستان خالی بود.
بابا و خاله ی فاران ب یاد مهناز هم بودم.ایشالا ک ب زودی خوب بشه.
جای همه دوستان خالی بود.
بابا و خاله ی فاران ب یاد مهناز هم بودم.ایشالا ک ب زودی خوب بشه.